ماشین جدید سام

ماشین نو خریدم دس هیچکس هم نمیدموقتی تو سیسمونی بودیم بابایی داشت پول ماشینمو حساب میکرد مامانی هم میخاس برام لباس بخره منم سوار ماشینم بودم یه بچه کوچولو که یکم از خودم بزرگتر بود تازه راه رفتن یاد گرفته بود اومد فرمون ماشینمو گرفت منم اور موهاشو کشیدم بعد خاستم دس تو چشش کنم بدشم دستشو گاز گرفتماااا   ددا    بابا  بابا  بابا پوخ پوخ   بگو بابات برات بخره مامانی همه ماجرا رو ندید ولی بابایی مامان بابای اون بچهه با فروشنده همشون داشتن مارو نگا میکردن فروشنده از ماشین تعریف کرد فک کنم مامان باباش براش خریدن.
  ادامه مطلب ...

چه افتاب خوشگلی اومده تو خونمون

صب داشتم بهش غذا میدادم تا اون یه ذره نور خورشیدو تو خونه دید رفت کنارش نشست خوشحالی کرد.شاید فکر میکرد همونجا میمونه چون یکم بعد برگشت همونجا دنبالش میگشت.

مگه من میزارم مادر جون ابلیمو بگیره

مگه من شیطون بلا میزارم مادر جونم ابلیمو بگیره اول رفتم روشون نشستم بعد کمی اینجوری برام تکراری شد همشو ریختم رو زمین