آتلیه
شنبه 15 آذر 1393 11:59
سام هندونه ای
جمعه 25 مهر 1393 16:25
سام کوچولو خوابه
سهشنبه 22 مهر 1393 12:23
شیطون بلا
سهشنبه 22 مهر 1393 11:53
شیطون بلای مامان خیلی گوشی دوس داره به الو میگه اد به علیرضا میگه ایدضا همیشه هم به ایدضا زنگ میزنه خیلی طبیعی حرف میزنه انگار یکی پشت خطه گاهی وقتا هیچی نمیگه بعد یهو یه خنده الکی انگار کسی که پشت خطه یه چیز خنده دار تعریف کرده.مامانی قربونت که اقد بلایی شیطون بلای مامان خیلی نوشیدنی دوس داره بابایی زحمت کشیدن یه...
ده ماهگی
سهشنبه 22 مهر 1393 11:49
نیکا کوچولو دوست سام
سهشنبه 22 مهر 1393 11:44
ماشین جدید سام
سهشنبه 22 مهر 1393 10:07
ماشین نو خریدم دس هیچکس هم نمیدم وقتی تو سیسمونی بودیم بابایی داشت پول ماشینمو حساب میکرد مامانی هم میخاس برام لباس بخره منم سوار ماشینم بودم یه بچه کوچولو که یکم از خودم بزرگتر بود تازه راه رفتن یاد گرفته بود اومد فرمون ماشینمو گرفت منم اور موهاشو کشیدم بعد خاستم دس تو چشش کنم بدشم دستشو گاز گرفتم اااا ددا بابا بابا...
جشن دندونی سام
سهشنبه 22 مهر 1393 09:49
چه افتاب خوشگلی اومده تو خونمون
سهشنبه 22 مهر 1393 09:42
صب داشتم بهش غذا میدادم تا اون یه ذره نور خورشیدو تو خونه دید رفت کنارش نشست خوشحالی کرد.شاید فکر میکرد همونجا میمونه چون یکم بعد برگشت همونجا دنبالش میگشت.
مگه من میزارم مادر جون ابلیمو بگیره
سهشنبه 22 مهر 1393 09:33
مگه من شیطون بلا میزارم مادر جونم ابلیمو بگیره اول رفتم روشون نشستم بعد کمی اینجوری برام تکراری شد همشو ریختم رو زمین
سام به اصفحان میرود
سهشنبه 22 مهر 1393 09:16
اولین تولد مامان در کنار من
دوشنبه 21 مهر 1393 15:24
10دی بود ما 3تایی رفتیم کیک واسه تولد مامان خریدیم وسایل پیتزا هم خریدیم مهمونامون هم خاله معصومه با علی جون مادر جونینا حمیده جون و سعید جون بودن سام عشق مامان با بودنش کنارم بهترین هدیه ی تولدم بود
اولین نوروز سام
دوشنبه 21 مهر 1393 14:45
سام شبیه بابابزرگ میشه.کچلی های سام
دوشنبه 21 مهر 1393 14:31
وقتی داشتیم موهای سامو میزدیم یهو به فکرم رسید اگه الان براش یه سیبیل بزاریم میشه شبیه بابا بزرگ که اتفاقا جالب هم شد.
سام هندونه ای
سهشنبه 8 مهر 1393 15:09
یه روز منو بابایی تصمیم میگیرم یه هندونه بزرگ بخریم توشو خالی کنیم بشه شرتت یه هندونه کوچیکتر هم بشه کلاهت. مامانی همش نگران بود گریه کنی نزاری ازت عکس بگیریم ولی پر کوچولوی مامان خوشحال بود
اتاق سام کامل میشود
چهارشنبه 19 شهریور 1393 12:03
امروز 1390/9/10 منو بابایی رفتیم یه تیکه از سرویس خواب قند عسلم که اماده نشده بود اوردیمش خونه که اتاق پسرم کامل شه خاله معصومه با علی جون هم اومدن تا اتاقتو ببینن عکس بگیریم بعدشم بریم پیش خانوم دکتر که نوار بگیره . خانوم دکتر بهم گفت باید چیزای خنک شیرین بخوری راه بری تا نینی از خاب ناز بیدار شه تکون بخوره همچی خوب...
ماجرای پستونک گرفتن سام
چهارشنبه 19 شهریور 1393 11:36
روز اول
سهشنبه 18 شهریور 1393 18:23
روزای اول دنیا اومدنت خیلی روزای سختی بود سام مامان خیلی گریه میکرد بابایی هم خیلی زود تنهامون گذاشت رفت عسلویه خیلی روزای بدی بود سام قنداقی
سام مامان تو خواب ناز
شنبه 28 تیر 1393 00:27