سام هندونه ای

یه روز منو بابایی تصمیم میگیرم یه هندونه بزرگ بخریم توشو خالی کنیم بشه شرتت یه هندونه کوچیکتر هم بشه کلاهت. مامانی همش نگران بود گریه کنی نزاری ازت عکس بگیریم ولی پر کوچولوی مامان خوشحال بود